سه‌شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۹:۴۶

نشست «قاب‌ ویژه‌ جنگ» با نگاهی به کتاب «حاج جلال» برگزار شد؛

وفایی: یکی از اشکالات «حاج جلال» به ورود دیرهنگام جنگ در قصه مربوط می‌شود/ «واننده» باید بیش از ۱۰۰ صفحه از کتاب را بخواند تا داستان به «جنگ« برسد

نشست قاب ویژه جنگ 1 بهمن 1403

سینماپرس: نشست «قاب‌ ویژه‌ جنگ» با نگاهی به کتاب «حاج جلال» نوشته «لیلا نظری» در بعدازظهر روز دوشنبه ۱ بهمن‌ماه و با حضور «مرتضی قاضی» مدیر دفتر ادبیات بیداری حوزه هنری و «فاطمه سلیمانی»، «صادق وفایی» نویسنده و منتقد ادبی در محل «تماشاخانه ماه حوزه هنری» برگزار شد.

به گزارش سینماپرس، در ابتدای این قسمت از سلسلسه نشست‌های «قاب‌ ویژه‌ جنگ» فاطمه سلیمانی، نویسنده دفاع مقدس «درباره کتاب «حاج جلال» گفت: در این کتاب تصویرسازی مناسبی از زیست‌بوم شهر همدان را شاهد هستیم؛ همچنین اطلاعات تاریخی که کتاب درباره وقایع همدان در زمان جنگ به خواننده می‌دهد بسیار شنیدنی است. برای مثال به بمباران نماز جمعه این شهر در زمان جنگ اشاره می‌کنم که شاید بسیاری از ما از آن بی‌اطلاع هستیم.

وی افزود: در این کار حتی از تاریخ عملیات‌ها نیز اطلاع پیدا می‌کنیم. این امر نشان می‌دهد کارگردان نسبت به موضوع اشراف و آگاهی کامل داشته است. نکته بعد که ذکر آن را ضروری می‌دانم، به قلم زیبای نویسنده مربوط می‌شود که لحن و نگارشی دلنشین دارد. خواننده با مطالعه عبارات این کتاب، احساس خوبی نسبت به دفاع مقدس پیدا می‌کند.

نگاه واقعی به آدم‌های جنگ

نویسنده کتاب «یک روز بعد از حیرانی» تأکید کرد: نکته بعد به فضاسازی خوب نویسنده نسبت به خانواده حاج جلال مربوط می‌شود. در این کتاب خانواده وی را به خوبی احساس می‌کنیم که این امر نشان می‌دهد نویسنده گفت‌وگوهای مفصلی با خانواده حاج جلال داشته است. در ضمن در این کتاب سعی نشده از آدم‌های جنگ تصویری فرازمینی خلق شود بلکه آنچه ما می‌بینیم عیناً تکیه بر واقعیت دارد.

این نویسنده دفاع مقدس در خاتمه سخنانش تأکید کرد: عکس‌هایی که نویسنده در کتاب آورده به خواننده این امکان را داده تا تصویرسازی از داستان برایش راحت‌تر شود، به ویژه عکس‌هایی که حاج جلال با حاج قاسم گرفته است.

صادق وفایی، دیگر نویسنده حاضر در جلسه در نقد و بررسی این کتاب، گفت: یکی از اشکالاتی که من نسبت به این کتاب دارم، به ورود دیرهنگام جنگ در قصه مربوط می‌شود. در این کتاب خواننده باید بیش از ۱۰۰ صفحه از کتاب را بخواند تا داستان به جنگ برسد. این مسئله شاید خستگی خواننده را در پی داشته باشد. همچنین در بخش‌هایی از کتاب احساس کردم قصه شکلی یکنواخت به خود گرفته است.

نویسنده کتاب «آذرخش و رقص فانتوم‌ها» ادامه داد: نقد دیگرم به کتاب به شکل روایت قصه برمی‌گردد که شبیه غمنامه است، درحالی‌که نویسنده می‌توانست با فلش بک، کمی از بار غم و اندوه قصه بکاهد. همچنین در بخش‌هایی از کتاب، حاج جلال فراموش می‌شود و کتاب بیشتر به شخصیت علی‌رضا توجه دارد. نکته دیگرم این است که اطلاعات به گونه‌ای در کتاب آمده که شخصیت‌ها قابل پیش‌بینی هستند. برای مثال خواننده می‌داند برخی از شخصیت‌ها قرار است در صفحات بعدی شهید شوند.

وفایی بیان کرد: جدا از نقدهایی که بیان کردم باید بگویم کتاب حاج جلال توانسته، تصویرسازی واقعی از جنگ داشته باشد، بدون اینکه شعار دهد و این امتیاز کمی نیست و نشان می‌دهد نویسنده نسبت به موضوع، مطالعه و تحقیقات کافی را انجام داده است.

مرتضی قاضی، نویسنده و مدیر دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری نیز در این جلسه بیان کرد: این کتاب به ما اطلاعات خوبی پیرامون خانواده شهید می‌دهد. به واسطه این کتاب می‌فهمیم خانواده حاج جلال خاص هستند زیرا در این خانواده شهدای بسیاری وجود دارد.

وی افزود: اگر بخواهیم جنگ ۸ ساله را از دیدگاه مردم‌شناسی بررسی کنیم این کتاب منبع بسیار خوبی است. این کتاب اطلاعاتی که به ما می‌دهد از دیدگاه آدم‌های مختلف است پس خواننده اطلاعات جامعی نسبت به موضوع پیدا می‌کند البته زیبایی کتاب آنجایی به اوج می‌رسد که حاج جلال، خود راوی قصه می‌شود. در این کتاب، همچنین تلاش شده از نگاه سطحی و شعاری دوری شود.

این نویسنده ادامه داد: تنها نقدم به کتاب این است که ای کاش منابع و میزان تحقیقاتی که برای نگارش اثر انجام شده در کتاب آورده می‌شد. این نکته را نه تنها به نویسنده این کتاب بلکه به همه نویسنده‌های دفاع مقدس توصیه می‌کنم. نکته دیگر اینکه درباره مادران و همسران شهدا مطالب زیاد است اما در کتاب‌های دفاع مقدس درباره پدران شهدا کمتر حرف زده می‌شود اما کتاب «حاج جلال» توانسته نگاه خوبی به پدران شهدا داشته باشد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«مرداد ماه ۱۳۶۵ بود. هنوز یک سال از شهادت ابوالقاسم نگذشته بود که طاقت ماندن توی خانه را از دست دادم و به حاج عزیز گفتم: «حاج عزیز، م تونه نمیگما. خودم میگم! خجالت نمی کشی، جبهه نمیری و اینا میرن یکی یکی شهید میشن و بعد تو تشییعشان می‌کنی!؟»

برادرش، سعید لاله کار، همان اوایل جنگ همراه هشت شهید دی ۱۳۵۹ در ذوالفقاری آبادان به شهادت رسید.

محل اعزام نیروهای همدان از دانشگاه بوعلی بود. من و عزیز هم شدیم جزو نیروهای اعزامی و بیستم مرداد برای اولین بار رفتیم دزفول، پایگاه شهید مدنی. همان شب خسته و کوفته ما را بردند کوه. یکهو صدای انفجار منطقه را برداشت. انگار حمله شده بود. گفتند: «خودتان از کوه قل بدین پایین!»

هرجا که چشم می‌چرخاندیم نارنجک بود که به سمتمان می آمد. از سر کوه غلت خوردیم، رسیدیم پایین. تا رسیدیم همه شروع کردند به استفراغ. هر چه از صبح خورده بودیم بالا آوردیم. صدای عق زدنشان حالم را بیشتر خراب می کرد. تازه فهمیدیم نارنجک‌های گازی فقط برای ترساندن ما بوده است.

نزدیکی‌های اذان صبح برای نماز رفتیم مسجد. دو نفر کنار در ایستاده بودند و داشتند با هم صحبت می‌کردند. شناختمشان... (ص. ۲۳۹)

حاج‌ جلال حاجی‌بابایی از رزمندگان سال‌های دفاع مقدس اهل همدان است که دو پسر و دو دامادش در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل به درجه رفیع شهادت رسیده‌اند. کتاب «حاج جلال» از سوی انتشارات سوره مهر منتشر و به چاپ نوزدهم رسیده است.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.